شنبه 23 تير 1386

امروز ساعت شش و نيم بيدار شدم و بعد از صبحانه و خداحافظي با پدر و مادرم وداداش و خواهرم به سمت دانشگاه براه افتادم. ساعت 11 بود كه به دانشگاه رسيدم. قرارمون ساعت 1 بود. اول سري به دانشكده زدم ، ولي نمره اي رو كه منتظرش بودم رو هنوز نزده بودند. بعد رفتم بسيج دانشجويي و با محمد منصوري (بچه درود –لرستان- رشته مكانيك و 12 واحد تا فارغ التحصيلي فاصله داشت )آشنا شدم كه داشت  دفترچه خاطراتي را كه قرار بود به بچه ها  بدهند   تكثير مي كرد. بعد از اون هم با سجاد احمدي (تهران –مهندسي مكانيك 83)و مرتضي  غلامي (اصفهان –  رياضي 84) آشنا شدم (البته با بستني)  .خلاصه ساعتي در بسيج بوديم و كمك ناچيزي هم در تكثير دفترچه خاطرات كرديم. بعد رفتيم نماز خانه و نماز خوانديم و بعد از آن هم ناهارمهمان جهادي(تن ماهي + برنج +....) . در راه آمدن به بسيج باز سري به دانشكده زدم ولي خبري از نمره نبود. بعد از دقايقي  افرادي كه براي جهادي اومده بودند سر مزار شهدا جمع شدند (20 الي 25 نفر ) و بعد از زيارت شهدا و با بدرقه مسئولين دانشگاه  با اتوبوس به سمت را آهن  براه افتاديم.

 بسم الله الرحمن الرحیم

ساعت 3 بود كه به راه آهن رسيديم. چند تا از بچه ها هم تو راه آهن منتظر بودند . بدين ترتيب تعدادمون به 40 نفر رسيد.البته همه بچه ها هم دانشگاهي ما نبودند . اين در حالي بود كه  120 نفر براي مسافرت جهادي اسم نوشته بودند و 120 بليط قطار هم خريداري شده بود. ساعت حركت قطار 3:30 بود. قطار با 5 دقيقه تأخير به راه افتاد. قطارش درجه 2 بود و اصلا هم تعريفي نبود اما مسافرت جهادي ديگه. توي هر كوپه سه نفر بودند . توي كوپه ما من بودم و حاج آقا غلامي (پدر مرتضي ) و خود مرتضي. پدر مرتضي قبلا توي ذوب آهن اصفهان كار مي كرد و كارش هم ساخت وساز (بنا) بود. بعضي از بچه ها گهگاهي سر مي زدند مثل محمد منصوري و مسعود بهرامي و عليمحمد شيرازي كه تو ايستگاه ورامين سوار شده بود. واگن ما چسبيده به لوكوموتيو قطار بود و صدا و گهگاهي هم دودش ما  رو  اذيت مي كرد.خلاصه ما يا بايد گرماي  كوپه رو تحمل مي كرديم يا صدا و دود لوكو موتيو رو. گرما رو كه نمي شد تحمل كرد . ناچارا تا زماني كه دود داخل كوپه نمي آمد ، صداي قطار را تحمل مي كرديم و پنجره را باز مي كرديم. اواسط راه عصرانه اي به ما دادند و در شاهرود قطار براي نماز مغرب و عشا توقف كرد. بعد از نماز شام دادند و بعد شام هم خوابيديم. البته خوابيدن در جايي كه به زور آدم توي اون جا ميشه اصلا كار راحتي نيست!!!!!